کد مطلب:246036 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:259

قاسم بن عبدالرحمن که تا پیش از این واقعه، منکر امامت و زیدی مذهب بوده است، چنین
قاسم بن عبدالرحمن كه تا پیش از این واقعه، منكر امامت و زیدی مذهب بوده است، چنین می گوید
در بغداد از گذرگاهی می گذشتم كه دیدم ناگهان مردم به جنب و جوش افتادند و هر كدام بالای بلندی می روند تا چیزی را نظاره كنند.

پرسیدم: «چه خبر است؟»

گفتند: «حضرت جواد در راه است و به زودی از این گذرگاه عبور می كند.»

در شگفت شدم از این شور و حال و استقبال و خود نیز گوشه ای ایستادم تا امام این جماعت را نظاره كنم. چرا كه تا آن زمان او را ندیده بودم.

لختی ایستادیم تا ابن الرضا به گذرگاه رسید؛ جوانی حدودا بیست ساله و بلكه كمتر سوار بر استر.

پیش خود گفتم: لعنت بر اصحاب امامت كه گمان می كنند خداوند اطاعت و تبعیت از این جوان را واجب گردانده.

تا این اندیشه بر ذهنم گذشت، ابن الرضا مرا به نام صدا كرد.

و این آیه از قرآن را برایم خواند:

فقالوا ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفی ضلال و سعر. (قمر - 24 (

«آیا انسانی تنها از خودمان را تبعیت كنیم؟ اگر چنین كنیم در گمراهی و آتش خواهیم بود.»



[ صفحه 61]



كه اشاره به تكذیب حضرت صالح بود از سوی قوم ثمود.

با شنیدن این كلام، در دل گفتم: به خدا كه این مرد ساحر است.

ابن الرضا دوباره سر بلند كرد و این آیه را تلاوت فرمود:

القی الذكر علیه من بیننا بل هو كذاب اشر (قمر - 25 (

آیا از میان همه ی ما، وحی بر او نازل می شود؟ او یقینا دروغگویی متكبر است.

ناگهان دلم لرزید.

حجت بر من تمام شد و من همان جا - در همان گذرگاه - اقرار و اعتراف كردم به امامت حضرت و شهادت دادم او حجت خداوند در زمین و زمان است. [1] .



[ صفحه 62]




[1] منتهي الامال - جلد دوم - صفحه ي 439 و 440.